مسکینی نزد بخیلی رفت و از او حاجتی خواست. بخیل گفت: اول تو حاجت مرا روا کن تا من هم حاجت تو را برآورم. مسکین گفت: حاجت تو چیست؟ گفت: حاجتم این است که از من حاجتی نخواهی.
معما،چیستان،مطالب علمی | ||
1- شوهر کردن دختر پادشاه دختر پادشاهي از پدر خود ميخواهد، كه او را تنها به كسي شوهر دهد كه بتواند به پرسشهاي منظوم او پاسخ گويد، بزرگان و اميرزادگان، همه از پاسخ گفتن درمي مانند و سرخود رادر اين راه برباد ميدهند. تا آنكه دلاك كچلي در پاسخگويي به پرسشهاي دختر پادشاه توفيق حاصل مي كند. پرسشهاي آن دختر چنين بود: من اگر آهوي شده به كوهها بگريزم، چه مي كني؟ 2- من اگر مشتي دانه شده، برزمين ريختم، چه مي كني؟ 3- من اگر گُلي شده بر كوهها رُستم، چه مي كني؟ 4- من اگرسيبي شده به درون صندوقي رفتم، چه مي كني؟ پاسخ آن دلاك كچل چه بود؟
دو مرد نسبت به هم، دايي وخواهر زاده اند. يعني اولي دايي دومي و خواهر زاده اوست، دومي نيز دائي اولي و خواهرزاده وي مي باشد. چطور چنين چيزي ممكن است؟
3- جهانگردي
4- زندان
5- لانگرهانس
پاسخ ها در ادامه مطلب ادامه مطلب [ سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:19 ] [ محمد طه منصوری ]
[
شخصی در یک تست هوش دردانشگاه که جایزه یک میلیون دلاری براش تعیین شده شرکت کرده .سوالات این مسابقهبه شرح زیر میباشد ...
1-جنگ 100 ساله چند سال طول کشید؟
2-کلاه پانامایی در کدام کشور ساخته میشود؟
3-مردم روسیه در کدام ماه انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟
4-کدام یک از این اسامی اسم کوچک شاه جورج پنجم بود؟
5-نام اصلی جزایر قناری واقع در اقیانوس ارام از چه منبعی گرفته شده است؟
پاسخ ها در ادامه مطلب ادامه مطلب [ سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:15 ] [ محمد طه منصوری ]
[
دوتا ساعت شنی داریم یکی 3 دقیقه را محاسبه میکند و یکی 7 دقیقه را ما میخواهیم 8 دقیقه را حساب کنیم. توجه کنید ما مستقیم زمان 8 دقیقه را میخواهیم نه اینکه بشینین 1 ساعت جمع و کم کنید تا 8 دقیقه بشه .یعنی از وقتی که هر کدام از این ساعت شنی ها را فعال کردین زمان 8 دقیقه شما شروع میشود و باید 8 دقیقه را محاسبه کنید. جواب رو همینجا اعلام کنید. پاسخ در ادامه مطلبادامه مطلب [ سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:14 ] [ محمد طه منصوری ]
[
در این تست هوش باید قسمت بریده شده را بیابید و جایگزین کنید. در شکل زیر دقت کنید کدام تکه باید در جدول جایگزین گردد؟
این تست هوش را در کمترین زمان ممکن حل کنید! پاسخ در ادامه مطلب ادامه مطلب [ سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:11 ] [ محمد طه منصوری ]
[
بازی و ریاضی/معما/تست هوش/باهوش نیستی نیا تو!! در این صفحه 4 تا سوال هستش باید اون ها رو سریع جواب بدی حق فکر کردن نداری حالا بگذار ببینم چقدر باهوش هستی برو پایین تر.....
سوال اول : فرض کنید در یک مسابقه ی دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟
برای پاسخ به سوال دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوال اول فکر کنی .
سوال دوم : اگر شما توی همان مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟ ریاضیات فریبنده !!! سوال سوم رو فقط ذهنی حل کنید. از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید.
سوال سوم : عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگر جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگر جمع کنید. حالا 20 تا دیگر به حاصل جمع، اضافه کنید. با 1000 تای دیگر جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگر به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده؟
سوال چهارم : پدر ماری، پنج تا دختر داره : 1- Nana 2- Nene 3- Nini ۴- Nono 5- اسم پنجمی چیه؟
پاسخ معماها در ادامه مطلب
ادامه مطلب [ دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:40 ] [ محمد طه منصوری ]
[
میگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه ، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند. خلاصه پس از مراسم عروسی ، عروس و داماد وارد حجله میشوند و.... چند دقیقه از زفاف که میگذرد پسرک احساس تشنگی میکند . گربه ای در اتاق وجود داشته از او میخواهد که آب بیاورد. چند بار تکرار میکند که ای گربه برو و برای من آب بیاور. گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا میکند. سپس رو یه دختر میکند و میگوید برو آب بیار.... [ دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:28 ] [ محمد طه منصوری ]
[
مسکینی نزد بخیلی رفت و از او حاجتی خواست. بخیل گفت: اول تو حاجت مرا روا کن تا من هم حاجت تو را برآورم. مسکین گفت: حاجت تو چیست؟ گفت: حاجتم این است که از من حاجتی نخواهی. [ دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:27 ] [ محمد طه منصوری ]
[
دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود: ۱- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.
۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی است.
۳- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است.
۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
۵- باعث فرسایش اجسام می شود.
۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد.
۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است.
از ۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند. ۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!!!
عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!
[ دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:25 ] [ محمد طه منصوری ]
[
وزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید. کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد. کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد." ادامه مطلب [ دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:22 ] [ محمد طه منصوری ]
[
سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند . به هر سه ، دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده به بیماری های لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد .در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان می رسد .آنها داشتند در این باره صحبت می کردند که می خواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند .
ادامه مطلب [ دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:19 ] [ محمد طه منصوری ]
[
روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا.
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:... نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!
[ دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:19 ] [ محمد طه منصوری ]
[
داستان زير را آرت بو خوالد طنز نويس پر آوازه آمريكايي در تاييد اينكه نبايد اخبار ناگوار را به يكباره به شنونده گفت تعريف مي كند:
مرد ثروتمندي مباشر خود را براي سركشي اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسيد: -جرج از خانه چه خبر؟ -خبر خوشي ندارم قربان سگ شما مرد. -سگ بيچاره پس او مرد. چه چيز باعث مرگ او شد؟ -پرخوري قربان! -پرخوري؟ مگه چه غذايي به او داديد كه تا اين اندازه دوست داشت؟ -گوشت اسب قربان و همين باعث مرگش شد. -اين همه گوشت اسب از كجا آورديد؟
ادامه مطلب [ یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, ] [ 14:25 ] [ محمد طه منصوری ]
[
|
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |